سلام ای غزال غزل های من!
سلام ای بهانه برای نفسهای من!
حالمان نیست خوش، ولی دلخوشیم
چو ماهی است هم چو تو، در اقبال من
دلم سخت گرفته از این روزگار
بیا و بیافکن زلف خود در آغوش من
مخور غصه؛ ای نازنین؛ ماه رو
بشین و بزن تکیه بر دوش من
بگفتی چو آیم؛ قصه ی غصه ها سر کنی
بیا و بیاویز؛ غم غصه در گوش من
نی و ناله سرکن، رخ از آب برمتاب
که چشمان تو، آتشی است در جان من
گر از ابروان کمندت رهایم کنی
کند جان شیرین، فدای تو، فرهاد من
رها - نوزده خرداد 1391