-
چه کسی با تو هم نوایی می کند؟
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:28
شنیده ام ، دل تو نیز می گیرد، بغض می کند! می شکند! وقتی بغض پدر را می دیدیم، همه بغض می کردیم .... دل سنگی مان شیشه ای می شد .... می شکست .... گریه می کردیم ... طاقتمان نمی آمد ... پدر گریه کند. برایم بگو آقا ! عصر جمعه ... وقتی که دلت می گیرد! تنها می شوی... وقتی که از من و ما دلگیر می شوی، بغض می کنی و ریز ریزگریه...
-
نماز نیاز
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:26
نماز نیاز ... دلتنگی را وقتی فهمیدم ، که باران را برای تشنگی ؛ و تو را برای آز و نیاز ، به نماز ایستاده ایم؛ و تو ... چه تنها ... نگاهمان می کنی ! ....................................................... رها – اردیبهشت 91
-
عصر جمعه ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:23
چه قربانگاه غریبی است عصر جمعه! وقتی که لحظه ها شهید می شوند باد ترانه تنهایی تورا زمزمه می کند هوا دلگیر می شود و بوی گریه می گیرد هوای دلمان آقا جان! از بغض نبودنت آسمان چشم مان همیشه بارانی است... بیا ....................................................... رها اردیبهشت ۹۱
-
نقد جان
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:20
تو مرا مونس جانی جانم شب بی نور مرا نور جهانی جانم گفته بودم چو بیایی بدهم جان به رهت چه دهم جان؟ که نماند است به جانم، جانم ................. رها - اردیبهشت ۹۱
-
گم شده
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:14
وقتی در حوالی کوچه دلت پرسه می زنی آهسته گام بردار چشم هایم را در آن نزدیکی گم کرده ام. ................ رها - اردیبهشت ۹۱
-
نیایش ..
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:12
الهی! برای بودنم فضل تو را محتاجم که عدل تو مرا هیچ می کند الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا به عدلک ............. رها - اردیبهشت ۹۱
-
اشک ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:11
نمی دانم چشمانت را از چه ساخته اند؟ که با هر تلاطمی چکه می کند! . . آهای خدا پطروس فداکارم آرزوست. ............ رها اردیبهشت ۹۱
-
نامه ای رسمی محضر دوست
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:10
با سلام احتراما به عرض دلتان برسانید که در ارتفاع مهرشان گیر کرده ایم، مستدعی است ریسمانی به طول بی نهایت عشق بفرستید؛ تابمان طاق شده؛ نزدیک است که برایتان بمیریم. پیشاپیش از بذل عنایت سرکار علیه شرمنده ایم. . . اردتمندتان. . . سلطانی، در دام فرهاد ........... رها اردیبهشت ۹۱
-
سکوت ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:10
سکوت شب حکمرانی است که هر از چند گاه بر احساس می تازد. و در این میان قلم تسلیم ! ............. رها - ا ردیبهشت ۹۱
-
قبول من سوختم ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:09
به یاد ایام کودکی هر شب چشم می گذارم و می شمارم ده ... بیست ... سی ... چهل سال شد اما تو نیامدی ! . . . کجایی ؟! . . . قبول ! . . . من سوختم ! ....... رها - اردیبهشت ۹۱
-
دخترم
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:07
نقطه اشتراک من و تو فرشته ی کوجکی ا ست که آسمان شب هایمان را ستاره باران می کند ماه بانو! ...... رها اردیبهشت ۹۱
-
بوسه
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:07
لبانت را که به عاریه می گیرم شهد شیرین عشقمان تجلی می یابد عسل بانو ! ....... رها - اردیبهشت ۹۱
-
روزت مبارک
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:06
نازکم دل آسوده دار که حریر قرمز عشق من آنِ توست و کبوتر دل اسیر مهر نگاهت پس با تمام وجود عاشقانه می گویم روزت مبارک نازنین همسر من .......... رها - اردیبهشت ۹۱
-
کودکانه
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:06
نگاه مفتش تو در تاریکی کودک دلم را می ترساند ستاره ای به ارمغان بیاور تا ماه رویت را به تماشا بنشینم .................................. رها - اردیبهشت ۹۱
-
پروانگی ..
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:05
برای رسیدن به اوج پروانگی پیله ای باید طنید به بلندای یک سکوت رها - اردیبهشت ۹۱
-
فقر و غرور
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:04
وقتی که دخترک فقیر اسکناس سبز مجاله شده دست مرد را به التماس نشسته بود و مرد با غرور سکه ای را از ته جیبش استغاثه می کرد فهمیدم در جنگ بین فقر و غرور ، فقر پیروز است و فاتح این جنگ همیشه با چشمانی گریان تشکر خواهد کرد رها - اردیبهشت ۹۱
-
بخند
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:03
بخند بر من و دلربایی کن بر این تن خسته هر چه خواهی کن مبند برقع و بردار ز رخ نقاب بزن بر دف و تنبور و باده چرخانی کن رها - اردیبهشت ۹۱
-
به هزار و یک دلیل
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:01
برای به تو رسیدن هزار دلیل داشتم و برای عبور از تو یک دلیل و من مردم به هزار ویک دلیل ............................... تنها دلیل خوشبختی او، عبور من، از هزار دلیل رسیدن بود رها - اردیبهشت ۹۱
-
خون قلم
جمعه 23 تیرماه سال 1391 15:00
چندی است برای سر سلامتی احساسم قلم را قربانی قدومش کرده ام تا درلوای حضرت دوست عاشقانه تر احساس کند رها اردیبهشت ۹۱
-
باید جواب داد و گله ای نکرد
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:59
در کودکی برای بزرگ شدن لحظه های کودکیمان را زیر پا له می کردیم و حال که بزرگ شدیم لحظه ها ... جبران ایام کودکی ...! .... باید جواب داد و گله ای نکرد رها اردیبهشت ۹۱
-
بر هیچ مپیچ
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:58
غیر از دو سه تلخند ندارم من هیچ این ها رو بگیر از من و در من مپیچ من دلخوش به سه چهار بیت و دوصد خاطره ام ای هستی من برای هیچ بر هیچ مپیچ رها اردیبهشت ۹۱
-
چگونه دود شدم ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:58
چه بیهوده تصوری بود سیگار را تنها کشیدنی می دانستم که آب می رود چون دیشب وقتی خجالت کشیدم دود شدم رها اردیبهشت ۹۱
-
فروانی عشق
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:57
عشق در خانه ما آنقدر فراوان است که عطرش در سینی چای همسرم می رقصد و طعمش در لابلای غذای سفره رها - اردیبهشت ۹۱
-
هوای تو
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:56
هوای با تو بودن امشب عجیب گرم است. رها اردیبهشت ۹۱
-
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:55
شماره های یازده گانه همراهمان را به خطی نوشته ام که هر که خواست به همرهی بخواندمان در دسترس نباشیم رها - اردیبهشت ۹۱
-
خط خطی ...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:52
لوح سرنوشت من چه خط خطی است از بس که پیر زمانه برایم خط ونشان کشیده است رها - اردیبهشت ۹۱
-
عطر وجودت
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:51
لبانت با پلکهای من چه کرده اند که هرگاه در آْغوش هم می روند عطر وجودت را به تصویر می کشند. رها - اردیبهشت ۹۱
-
عطر وجودت
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:51
لبانت با پلکهای من چه کرده اند که هرگاه در آْغوش هم می روند عطر وجودت را به تصویر می کشند. رها - اردیبهشت ۹۱
-
درد
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:51
چقدر گریستم از درد درد پنهان که هرگز ندانم چه بود ؟ پیری گفت: درمان درد فریاد است . و من ِِ مدعی ، گریبان کاغذ دریدم . فریاد برآوردم . از حنجره بغض آلود قلم؛ غریوصدایم در سطری نیم بند به خاموشی گرایید ، و قلم در اوج خنده ای تلخ ... گریست. نه بر بی دردی من , بلکه بر جهل من از فهم درد که درد ندانستم چیست ؟!... رها -...
-
من و یک عشق یخ زده
جمعه 23 تیرماه سال 1391 14:50
چه سخت است تحمل بغض احساس زنانه ات برای من وقتی ورای ذهن تاریکم را می کاوی و می گویی دوستت دارم و سخت تر برای من، لبخند زدن و گفتن دوستت دارم وقتی که سالهاست دستم بر سنگ گور عشقی مرده یخ زده است.