(تقدیم به او)
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 09:28
تقدیم به او... به او که شبانه روز، خاطرش با اشک،چشمانم را می شوید، و در آرزوی دیدارش، چیزی که محال است، می سوزم.. آری،گفتم محال، چون از گل وجود او تا اینجا، فرسنگ ها فاصله است، و او از من دور است.. دور، همچون رویایی دست نیافتنی، عشقی پنهان، و سوزی سخت،در سینه.. چقدر من عاشق بودم، عاشق او، عاشق صدایش، عاشق نگاهش، سرمست...